با خودشناسی، به بهترین نسخه خود برسید
تو فکر می کنی که خودت هستی، اما هیچ چیز آن طور که فکر میکنی نیست! آنها به جای تو زندگی میکنند...
تو اسیر آنهایی!به عمق عالم خودشناسی خوش آمدید
دنیای 44
دنیایی است مجازی در جغرافیای سیال خیال!
روایتی سرگرم کننده، رازآلود و الهام بخش که از فراسوی داستان ها و اسطوره ها، شما را به ماجراجویی قهرمانانهای در ناشناخته ترین نقطه از جهان فرا میخواند…
جهان درون خودتان!
زندگی را قلههایی میدیدم که باید فتح شوند. وقتی به درهها میرسیدم یا دنبال راه فرار بودم، یا میگفتم اصلا درهای نبوده! یا حریصانه و با هر مشقتی خودم را به قله بعدی میرساندم تا این قله را هم از لیست خواستههایم حذف کنم. با ورود به دوره 44 متوجه شدم اینها خواستههای غولهایی است که فرمان ذهنم را در دست گرفتهاند و خواستههایشان را کادوپیچ تحویلم میدهند و من با سر، دنبال محقق کردن آنها میدوم. نمیدانستم مقصد کجاست و در مسیری پر پیچ و خم که کج میشد و مج میشد، افتان و خیزان حرکت میکردم. به مدد دوره 44 متوجه شدم که چه حکمتها و زیباییهایی در درهها بوده و من چه بیتوجه از آنها گذر کردم. توجهی که اراده کردم، به دست آوردم و در آخر به عمق دریای تمرکز شیرجه زدم. حالا مرا چشمی است که در تکرارها به دنبال ردپای خدا میگردد.
چرخهای بسیار زدم، از درههای افسردگی و رکود، پرتگاههای شک و تردید و ترس، و قلههای غرور و موفقیت گذر کردم، به وادی همهچیزدانی رسیدم... اما آن ندانستم که به کارِ دل آید. خسته و سرگردان از کولهبار دانستگیهایم به مرزهای استیصال و درماندگی رسیدم. در دوره 44 پی بردم که بندهی ذهنم بودم، آنکه افسار ذهنم را میکشید من نبودم، ذهن پشت فرمان بود و سالها از پی خواستههای او دویدم، و ذهن، خود یک عروسک خیمهشببازی بود و دربندهایی دیگر گرفتار. آنگاهکه بندها بگسلید و من سکان را به دست گرفتم، معنای آزادی و رهایی و اختیار را درک کردم، احساسِ دلپذیرِ آرامش و امنیت و ایمان در قلبم روشن شد. دانستم که جایگاه آدمیت بس شریف است و نه از برای بندگی و بردگی، که برای پادشاهی است، دانستم که میتوان روی زمین قدم زد و در بهشت نفس کشید...
سالها در جستجوی قطعهی گمشدهام بودم... خودم را کلیتی میدیدم یکپارچه، که فقط جزئی از آن در دسترسم نیست و رسالت زندگیام را چیزی جز یافتن و چسباندن آن بخش مفقودشده از وجودم نمیدانستم تا اینگونه سیر تکاملم را تماماً طی کرده باشم. غافل که نقطهی پایان جستجوهایم، نه یافتن قطعهی گمشدهام که رسیدن به این ادراک بود که خود در درون، قطعه قطعهام و هر قطعهام بسان ایالتی خودمختار، ساز خود را با کوک خود میزند... ادراکی که حاصل عمری جستجو بود، تنها در 44 روز شکل گرفت...
زندگیام، روابط عاطفی و اجتماعی، هرآنچه که در پی آن بودم... هیچکدام حقیقی نبود، در دیارهای مختلف برای پیدا کردن هویت گمشدهام کورکورانه پرسه میزدم و اینطور هر بار بیشتر و بیشتر گم میشدم، روزی در احوالی سرگشته، نوری را از عمق دنیای مهآلود و تاریک درونم احساس کردم که ناگهان همهچیز را برایم متوقف کرد و دوباره از خود پرسیدم که من کیستم؟ اینجا چه میکنم؟ و برای چه به اینجا آمدم؟! این کیست که هرلحظه در حال صحبت با من است؟ دوره 44 سبب شد تا هر چه بیشتر از منبع تولیدکننده مکالمات ذهنی آگاه شوم. این شناخت، زمینهای شد تا رفتار بیرونی و عواطفم تحت کنترل بیشتری قرار بگیرد، تعادلاتم در زندگی بالاتر برود و مسئولیتپذیری بیشتری نسبت به رفتار و اعمالم داشته باشم.
رویاهایم از کجا میآیند؟ سرنوشتم را چه کسی و کجا نوشته؟ چرا هدفم را گم کردم؟ چطور از پوچی بیرون بیایم؟ از روزگار ملول و انسانم آرزو بود... به خیالِ رسیدن به کمال، تعادل از دست داده بودم. گاهی همپیاله شادی و گاهی همآغوش غم . لطفی با نور آگاهی شامل حالم شد و از طریق44 ، من را به نقطه آسایش هستی راهنمایی کرد. سوالی پرسیده شد، جوابی رسید. آنچه که در بیرون به دنبالش بودم، در درون یافتم . نه تنها خود، بلکه دنیای خود را شناختم.
هنگامی که شب فروپاشی میکند و تاریکی پدیدار میشود، احساس ترس و نگرانی به دلم مینشیند. تصاویری که در ذهنم میپیچد، گاهی بسیار شگفتآور و ترسناکند، زندگی را به سمت یک مسیر پر از ابهام و ناامیدی هدایت میکنند. در این زندان تاریک داخلی، تلاش میکنم، عشق مییابم، درد میکشم و رنج میبرم. صدای درونی ذهنم، همراه با تصاویر و افکار، مرا کاملاً کنترل میکند. من به دنبال یافتن آنچه آنها میخواهند، گردش میکنم و به نغمه و آواز آنها میرقصم. آنها مرا متقاعد میکنند که کارهای خاصی انجام دهم، و سپس مرا محکوم و ملزم میکنند، و این داستان آزمایش و مجازاتی است که پایانی نمییابد. اما در دوره ۴۴، یک نور درونی در دلم پدیدار میشود. فهمیدم که در نهایت صدایی در ذهنم نیستم، و راهی برای فرار از زندان خود پیدا کردهام. افکار و تصاویر ناپدید شدهاند، و من از بندگی و زنجیرهای آنها آزاد شدهام، به وسیله نور آگاهی که در دوره ۴۴ یافتهام. تعادلم از قبل خیلی بیشتر شده و احساس ارزشمندی می کنم...
قبل
بعدی
کشف دوباره زندگی!
شما سفر اسرارآمیزی را، به دنیاهای درونتان پیش رو دارید که شامل ۴۴ گذرگاه میباشد. مسیر شما از وادی طلب آغاز میشود. در دهکده سلیمان، به آمادگی لازم برای روبرویی با غولها خواهید رسید. سپس کوه به کوه به دنبال آنان خواهید گشت و رامشان خواهید کرد و در نهایت بر زندگی خود مسلط شده و خود را خواهید شناخت. هشدار: دنیای شما برای همیشه دگرگون خواهد شد…
راز بزرگ
چه کسی هستیم و در این سیاره چه میکنیم
رام کردن ذهن
چگونه از ذهن خود مانند ابزاری برای کشف عالیترین نسخه خود استفاده کنیم
جستجوگر معنا
چگونه به یک سالک معنوی در مسیر خرد تبدیل شویم و باقی بمانیم
گذرنامه های صادره در دنیای 44
تعداد افرادی که تاکنون موفق به عبور از درگاهها شدند
عبور از درگاه اول
0
عبور از درگاه دوم
0
عبور از درگاه سوم
0
عبور از درگاه چهارم
0
جلسات و رویدادهای پیش رو
سخن برگزیده
حقیقت به هر قیمتی